آخرین وبلاگهای بروز شده

  • یک روز کوفتی+عصر دیروز یک تب و لرزی گرفتم که مرگ رو جلوی چشمام دیدم همینو فهمیدم که ریموت مغازه رو دادم به همکارم برگشتم خونه . چطور اومدم بماند وقتی رسیدم دیگه نفهمیدم چی به من گذشت پسرک دو تا لحاف پشمی با دو تا پتو روم کشیده بود زیرمم تشکبالکنbalkon.blogfa.com
  • بلاگفادوستی میگفت هر وقت غردونی ام پر میشه، میام سر بلاگفا خالی میکنم فک کنم منم به همین غر زدن دچارم! ولی بیچاره بلاگفا بی تقصیره. . .○●°•.بهاری که نیامد.•°●○shabe-barany.blogfa.com
  • 00:08من امروز چون همه‌اش مریض و بی‌حال بودم اصلا کار نکردم. نتونستم. الان می‌خوام یه‌کم کار کنم. هر چند باز سردرد گرفتم. دیگه خجالت می‌کشم از کلمه سردرد استفاده کنم انقد گفتم. نصف کلماتی که لستفاده می‌کنم شده سردرد.هپروتdokhibad193.blogfa.com
  • تکریم انسانهمه ی انسانها کمابیش پریشان حال یا دلشکسته اند.هر کس بتواند پریشان احوالی را خوشحال کند. مقام متعالی انسان را ارج نهاده است. بدون تردید همه ی ما استطاعت آن را داریم با لبخندی پریشان خاطری را شاد کنیم ؛ به هردلیل اگر توان خشنودیشانما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمده‌ایمtaha1122.blogfa.com
  • دلتنگیسلام دختر زمستونی، امیدوارم که خوب باشی نمیدونم تا الان به اینجا سر زدی یا نه، یا اصلا یادت اینجا هست یا نه.. من هر باز که اینجا میام به امید دیدن پیامی از تو میام، ولی همیشه نامید بر میگردم. حال و روز من خوب نیست، تنهاتر ازساز خاموشsazekhamosh.blogfa.com
  • ۴۴. بی نامگاهی که دلم تنگ میشود از دوریِ چشمانِ تو سیگار، میکشد من هیچ نمیکشم فقط او دنبالِ خودش میلِ بی شمار میکشد.صفحهsafhe.blogfa.com
  • به وقت شعر‌ من و تو از تنه‌ی یک درخت زاده شدیم دو آهوییم که در هم تراش داده شدیم خدا به وسعت یک بوسه وقتمان داد و دو لب شدیم که بر روی هم نهاده شدیم پلنگ‌های جهان محو عشق‌بازی ما که وقت تنگ شد و از زمان پیاده شدیم و در ادامه‌ی این عاشقی بهارغوانmb424.blogfa.com
  • 821میخونه این شبا بی من چطو خوابت برد... چرا خوابش نبره؟ چیزخولیا بیاید بحرفیم یادم بره چه تری زدمزندگی ویروسیpinkilife.blogfa.com
  • آغشته به زندگیفکر می کنم کم کم دارم به بازی های زندگیم عادت می کنم. شاید هم در توهم عادت کردنم. عادت کردن یعنی تموم روزایی که فکر می کنم دنیا به تهش رسیده، به تهش نرسیده و اون روزا می گذرن و من دوباره در جریان زندگی قرار می گیرم. بقیه از روزدنیایی که من می بینمfan0o0s.blogfa.com
  • عطر نارنگی - 4تو اسنپ با یه صدای خُررر از جا پریدم و گردنم که خشک شده بودو راست کردم. شیشه رو دادم پایین تا هوا بخوره به صورتم. گفتم "ببخش حاجی من دو روزه نخوابیدم، شرمنده." گفت "فدات، عیب نداره"..چشمِ مردابall-deja-vu.blogfa.com
  • آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟دوست داشتم بنویسم "پشت زمستان دلم هست بهاری که نگو"... ولی واقعیت اینه که خود خزانیم و دم از شوق بهاران میزنیم...فعلا بی نامdiary67.blogfa.com
  • برخی از جاذبه های روستای هجیجبرخی از جاذبه های روستا هجیج عبارتند از: • رودخانه سیروان: یکی از زیباترین و برجسته ترین رودخانه های که در نزدیکی هورامان (کردستان) وجود دارد رودخانه سیروان است که هورامان را به دو قسمت مختلف تقسیم کرده است. این رودخانه که در دلروستا های ناشناختهamirhoseinelahi1390.blogfa.com
  • اگه نگه چی؟اقاااا نکنه شوهر کنم بعد نگه که ... *اما پسر شدم که تو را آرزو کنم...* اگه نگه چی؟؟ آهنگ لطفا به بند اول سبابه ات بگو از چاوشی خاندر ذهن یه دختر21 ساله چه خبره؟sarikhanoom.blogfa.com
  • اسفناجدیشب خیلی دیر خوابیدم ولی صب باشگاه داشتم موهام چرب بود مجبوری صبح ۶ پاشدم خودمو یه گربه شور کردم و ب کارای صبحگاهی رسیدم و حبه رو گذاشتم مدرسه و رفتم باشگاه الی امروز باشگاه نبود و تنها ورزشیدم ، ساعت نه و نیم رفتم بیرون ، دو تانه جهنم ، نه بهشتم shamim123.blogfa.com
  • لطفااافردا اگه به کارام نرسم این وبلاگو حذف میکنم و برای همیشه هدفمو فراموش میکنم!خاطرات یک آرمیk-ramona.blogfa.com
  • فردا !راستش به نظرم ادامه تحصیل هیچوقت نباید اجباری باشه، باید انگیزه باشه ، وگرنه نمیشه ادامه داد ، مثه کنکور کارشناسی که خیلی انگیزه داشتم با دل و جون تلاش کردم و شد ولی الان نمی خواستم دلم نبود .. همه روزهای ۴۰۳ برام این شکلی گذشتمنِ‌ناامیدِامیدوارِاین‌روزها.me8121.blogfa.com
  • حال بدگرفتار یه کرختی و بی حوصلگی شدید شدم حوصله هیچکسو ندارم با همه دعوا میکنم سر همه داد میزنم دست خودم نیست حوصله هیچی ندارم دلم میخواد چشمامو ببندم و همه ی این حسای بد یهو از بین بره خسته شدم از این دوره ی افسردگی مقطعی کاش زودتر gray-mood.blogfa.com
  • تجربه ثابت کرده که...وقتی کسی ازت ایراد میگیره به این معنی نیست که تو مشکل داری، شاید اون یه عیبی داره که سعی میکنه با ایراد گرفتن از تو نقص خودش رو بپوشونه...کلــبه تنهایی milab.blogfa.com
  • امروزامروز برای کلاس اولی ها دعوت شدم نقالی کنم و بعد تموم شدن نقالی یه سری هاشون گریون بودن یه سری خندون یه تعداد متعجب و وقتی آموزگار گفت صندلی هارو جمع کنید،همه شون میخواستن ده تا ده تا صندلی با هم بلند کنند. تاثیری که اسپایدر من توآقو معلمaghomoallem.blogfa.com
  • سایت شخصیتازگیا درگیر سایتمم، کسب و کارم، خدا بخواد بعد تموم شدن ارشد می‌تونم بهش برسم، یعنی یا کنار دکتری یا حین خدمت، خصوصا اگه دکتری به لطف خدا برم، برای هزینه‌هام می‌خوام این کسب و کارم رو گسترش بدم.نوشته‌های روزمرهmydreamdays.blogfa.com
  • فرشته نجاتماز پنجره بیمارستان زل زده بود اشک هاش روانه میشد با دست پاک میکرد،اشک دیگری روانه گونه میشد معلوم بود یه موضوع جدیدی پیش رفتم پیش پشت به من بود چند وقتی بود بینمون شکرآب بود چون یه آدم خبر چین رفته بود زیر آب من اون زد بود پیشcozy corner گوشه دنج mohaddese1384.blogfa.com
  • سرگشته : نمیدانم چرا  چشمان او  سامان نمی  یابدسرگشته نمیدانم چرا چشمان او سامان نمی یابد و این شب های تار زندگی پایان نمی یابد گمان کردم گناه ما بُوَد یک دم پشیمانی ره برگشت را این گله بی چوپان نمی یابد گرفته او نگاهش را از این نامردمان چندی درون سینه هاشان ردی از ایمان نمیپژواک نا سروده های من nateghipoem.blogfa.com
  • بهونهدوتا اتفاق قشنگ... ماه رمضون، و عید... . خوشحالم ... . برا همه چی خدابزرگه... . و توی تیم خودمه!مارتای بعد از سی سالگیmarteha.blogfa.com
  • یک اسغندتولد مامی بود. بعدش ظ و بابا و داداش کوچیکه خونه نبودن. بعد قرن هاااا رفتم حمموم کلی فیلم و عکس از دستبندا گرفتم، صبح رنگ زدم آبجی بزرگه و خواهرزاده ها بیان خونمون شد دو ما ناهار نداشتیم یهو الکی همینطوری دیدم ۲۰۰ تومن تخفیف اسنپسنجاقکِ درون پیلهkatonii.blogfa.com
  • یهوووویی'یهویی بِه خودت میای و میبینی، یکی هست کِ با بقیه فرق میکنه؛ از دور احساسش میکنی! وقتی نیس ناراحتی! وقتايی هم کِ هس انگار دنیا رو بهت میدن، مهم بودَنِشه؛ فقط بودَنِش..! و این قشنگ ترین حس دنیاس . . اصلا یعنی خودِ خودِ زندگی؛ همیشهیکی بود یکی نبودof-of.blogfa.com
  • زیبایی حرکاتشمایی که چشم دارید هر چیزی را که بخواهید، می‌توانید ببینید. از خود می‌پرسم، چند نفر از شما زمانی که یک نمایش، یک فیلم یا هر منظره‌ی تماشایی را می‌بینید، خدا را برای معجزه‌ی بینایی شکر می‌کنید، این معجزه شما را قادر می‌سازد ازGlashaus glashaus.blogfa.com
  • زنی که در سکوت شب به خود بازمی‌گرددشب بود و هوا سرد. سوار ماشین شدم و از خانه خواهرهایم دور شدم. چراغ‌های خیابان مثل ستاره‌های زمینی چشمک می‌زدند، اما دلم سنگین بود. انگار چیزی در درونم بود که نمی‌گذاشت آرام بگیرم. به محض اینکه دزموند سوئیچ را چرخاند و موتور ماشینوبلاگی از آن خودyeja.blogfa.com
  • امام زمانهوالصبور السلام علیک یااباصالح امشب فاطمه حالش بدشدمُردیم وزنده شدیم مادرم جونش دراومد قلبم داشت وایمیستاد وقتی زن داداشم زنگ زدوگفت فاطمه حالش بدشدومادرخیلی بیقراری می‌کرد تابرسم بیمارستان نصف عمرشدم انگاریکی قلبم روچلونده بوددنیای 1مجنونdonyay1magnoon.blogfa.com
  • هفتاد و نهگفتم: خدایا خسته‌م، فرسوده‌م، زخمی‌م(و این مراحل به ترتیب پشت سر همه‌ن). گفت: نگران نباش، چرا نگرانی؟ گفتم: چرا نباشم؟... گفت: ببین آپورو کاکتوس(کاکتوسی که در اواخر خرداد و اوایل تیرماه گـُل میده) توو بهمن‌ماه، وسط زمستون گل داده.قــرن ١٤ ـــ صـد سال تنــــهایی14century.blogfa.com
  • ( نرگس گنجی ) •خودْ کلام است سکوتِ عاشقان•بهار است وُ بسیار می چسبد آدم ربایی ! بر اسبِ سپید آمدم دختِ حوا کجایی؟! بر اسبِ سپید آمدم تا سیه چادرِ خواب که بیدار باشی وُ در دم به دیدارم آیی! بیا تا بتازیم تا باغهایِ نهانِ بهشتی بیا تا ببندیم پیمانِ از خود رهایی دلِ عاشِقان  همیشه شعر به راه و قافیه خوب است baharezendegim.blogfa.com
  • اخرین شب...امشب اخرین شبیه که درس میخونم، از فردا شب دیگه میخوابم و درس نمیخونم! فردا باید ساعت ۹، ۱۰ شب بخوابم تا جمعه زود بیدار شم! خوابم میاد خیلی زیاد، بدنم خسته و کوفتس اما باید تست هارو بزنم... چشمام داره میره حتی الان که دارم مینویسمخاطرات پنهان penhanshode.blogfa.com
  • 274از کسی که همه چیز براش مهم بود تبدیل شدم به کسی که اصلا چیزی براش وجود نداره که بخواد مهم باشه. ترسناکه نه؟بلاگ منحوس | disastrous.blogfa.com
  • 1215ــــــتکرار مسواک زدن در همه شب‌ها دندانها را سفید می‌کند، و تکرار خاطرات در همه شبها موها را. -پروفسور سمیعی-⁦:)!1sayeh25.blogfa.com
  • رهامعدم درد میکنه،میدونم دلیلشو،از دیشب کمی عصبی بودم و راستش صبح کلی شکلات خوردم و پرخوری عصبی کردم و هربار اینکارو میکنم معدم اذیت میشه،امیدوارم ببخشه منو معدم ،امروز اصلا بیرون نرفتم تا ظهر که با مامان حرف میزدیم و دنبال خونهکلبه خاطراتbaharnaranjemahtabi.blogfa.com
  • پیتر بروکپیتر بروک می گوید: تئاتر برای آرتو، آتش. برای برشت، بصیرت و برای استانیسلاوسکی، انسانیت است پیتر بروکمحسن بسطامیmohsenbastami.blogfa.com
  • حرفاشانرژی رو صرف ادم جماعت نکنید، لااقل میکنید بدونید ک بهینه اس ، بدونید ک یجا اینا سیو میشه!! انرژی واقعا ارزشمند تر و مقدس تر از این حرفاس!! ن فضای مجازی ، ن انواع و اقسام پلتفرما ، و حتی گاها ادما لیاقتش رو ندارن!!! پس بادقت صرفشwebloger presentbinam.blogfa.com
  • یک اسفند چهارصدوسهدیشب وقتی همه خوابیدن به مهمونی آسمون و افرای تو حیاط رفتم، دور خودم پتو پیچیدم به آسمون نگاه کردم و گریه کردم. صبح که بیدار شدم حال بدشب‌قبل تو وجودم مونده بود و بشدت از دنده چپ بلند شده بودم، دلم گریه میخواست داد زدن و دعواشب،جایی که من هستم. non333.blogfa.com
  • دارم سخترین کار دنیا میکنم‏من دارم سخت ترین کار دنیا رو میکنم چون هم غمگینم، هم امیدوار هم دلتنگم، هم پُر امید، هم خسته‌ام، هم پر از تقلا برای زندگی کردن، امیدوار بودن یه وقتایی، تو یه موقعیت‌هایی بزرگ‌ترین و سخت‌ترین کار دنیاست .دلنوشته خودمونیواقعیتnaznynfatmh313.blogfa.com
  • سنگینی تحمل ناپذیر هستیابعاد دانشجویی، خوابگاهی، خانوادگی، شغلی، و عاطفی زندگیم دارند من را به سمت فروپاشی سوق می دهند. همیشه از اینکه وسط چنین معرکه ای کسی بگوید که دلیلی پشت این چیزها هست که تو نمی دانی، متنفر بوده ام. برای یاد گرفتن رسم زندگی نیاز بهپِتریکُورpetrichor.blogfa.com
  • اَلْـِوتْـرَ الْـمَـوتُـور...چندین ساعت زودتر تنبیه رو به اتمام میرسانم به شرط چندین ساعت کار بیشتر در روز آتی إن شاءالله و به امید وزیدن نسیم سبکی ذهن با قلم زدن شبانه! درست مثل اسفند پارسال دارم دستاوردهای سالی که گذشت رو مینویسم.... برای من سال 1403 نسبتاإنَّ لَنا فیکَ أملاً طویلاً کثیراًsabraneh313.blogfa.com
  • جییییغهمین الان یک خریت کردم و سرم درد میکنه بخاطرش ( بزارین اینطوری بگم که پول هدر دادم ، البته واقعیتا از نظر خودم چیزیو خریدم که دوسش دارم ولی وقتی برسه و خانوادم ببینن چی گرفتم هیچی دیگه ) درواقع میدونین چیه ؟ داییم بخاطر عید بهم    cutecandle.blogfa.com
  • جیانشن!یادمه که قرار بود تا اسفند بهت مهلت بدم :) امروز یک اسفند بود ولی زنگ نزدی :) من که مجبورت نکردم که گفتم اگه دوست داری دیدم خودت استقبال کردی :) من که این کارا روم تاثیر نداره و بازم فردامنتظر زنگت میمونم :) #رامونادوستی در دوردست هاmagic-shop.blogfa.com
  • کنکور فردابه نام او که بهای دیدارش مرگ است فردا میرم کنکور با خونده های در حد هیچ با همونایی که خودم میدونم باید دید چی پیش میادش هرچی خدا بخواد این یکی دوساله خیلی سرم شلوغ شده و اصلا وقت هیچ کاری ندارم مثل همون ده سالی شده که نمیتونستمباستان شناس آیندهarchaeologist2019.blogfa.com
  • اشعار سهراب سپهریبهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا.چشم تو زینت تاریکی نیست.پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن ، و بیا.و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهدو زمان روی کلوخی بنشیندسلام دوست عزیزroohallahyousefi.blogfa.com
  • 222به آن لحظه که همه خانه را برق انداختی، فنجان‌های سپید با گل‌های ظریف و کوچک را داخل سینی نشانده‌ای، کتری را به قلقل انداخته‌ای، غذا و نان و شیرینی پخته‌ای و عطرشان همه خانه را گرفته فکر کن. به خودت فکر کن به خودت که به غایتپناهگاه مخفی کوه‌های مه آلودitsrivendell.blogfa.com
  • سرخپوستانمیگن یکی زنگ میزنه هواشناسی میپرسه اغا امسال چطور زمستونی داریم میگه فردا زنگ بزن میگم یارو فردا زنگ میزنه میگه زمستون امسال چطوریاس میگه سخت پسفرداش زنگ میزنه میگه خیلی سخت روز بعدش خیلی خیلی سخت میگن از کجا فهمیدی میگن روز اولپَـــــــــرِ پـــــــــــــروازaramjan.blogfa.com
  • تئاتر... صد و بیست و نهمین مطلبحقیقتا من به یه شغل احتیاج دارم... چون دیگه خرجم داره زیاد میشه... یعنی امروز پول تمام کارت هام یکی کردم و حتی میخاستم به دوستم بگم میشه شصت هزار تومنی که بهت قرض دادن را پس بدی... بعد دیدم جور شد...نگفتم... حالا جریان اینجا جالبنودل یخ بستهforsara.blogfa.com
  • کیک زرد که می‌گویند، این است!این پودر و کلوخه‌های زرد و خوشرنگ که می‌بینید، کیک زرد است. خب، کیک زرد چیست؟ همان اکسید اورانیوم! همین پودر زرد را بعد از چند مرحله به قرص‌های سیاه دی‌اکسید اورانیوم تبدیل می‌کنند و می‌شود سوخت هسته‌ای. و هر کدام از آن قرص‌هایکهف حقیقتabdeallah.blogfa.com
  • چو مه در پرده پنهانی،تو را جویم، تو را پویم سخن گویم زحال تو بود امید درمانم، همه لطف و وصال تو درون سینه‌ام آتش، برونم سرد و خاموش است ندارم شعله را پروا، چو هستم غرق حال تو چو موجی در دل دریا، نه آرام و نه پایانی دلم را برده طوفانی، که خیزد از خیال خودشناسیabdollahnazari.blogfa.com
  • شنای قورباغهبعضی وقت ها به عقل خودم و به عقل مامان شک می‌کنم. به عقل مامان شک می‌کنم چون توصیه هایی می‌کند که آدم حیرت می‌کند و نمی‌داند چه بگوید. وقتی می‌گویم آدم واقعا می‌ماند که چه بگوید واقعا هیچی توی دهنش نمی‌چرخد. حالا من بچه‌اش هستمپناهگاهpanahgaheseda.blogfa.com