بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک می‌کند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.

وبلاگهای بروز شده

جوابیه معاونت توسعه منابع انسانی شرکت به انجمن صنفی در رابطه با نامه این انجمن به وزیر کارجوابیه معاونت توسعه منابع انسانی شرکت به انجمن صنفی مخابرات استان تهران در رابطه با نامه این انجمن به وزیر محترم کار در مورد اقدامات غیر قانونی آن معاونت در راستای حذف کمیته های انضباطی بدوی مناطق مخابراتی
صبح بخیرسلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی از خواب چو برخیزم، اول تو به یاد آیی تاج سرم صبحت به شادی عزیز دلم
راننده اتوبوسدارم به راننده اتوبوس فکر می کنم که هر روز صبح یک سری مسافران تکراری رو سوار می کنه. و هر روز اونا رو به مقصد می رساند ... شاید بعد یک مدتی اونم به مسافران عادت کنه. و مثلاً راننده اتوبوسی که دیگه ما رو می شناسه اگه جا بمونیم هم
مزامیر ۲۳/۴-۶خداوند شبان من است حتی اگر از تاریکترین وادی نیز بگذرم، از بدی نخواهم ترسید، زیرا تو با منی؛ عصا وچوبدستی تو قوت قلبم می بخشند سفره ای برای من در برابر دیدگان دشمنانم می گسترانی! سرم را به روغن تدهین می کنی و پیاله ام را لبریز می
بخشیدن آسونه؟من فکر می‌کردم یه تایم خیلی طولانی که بگذره که وقتی زخم‌ها کمرنگ بشن آدمی‌زاد شروع میکنه به بخشیدن شاید در وهله اول خودش رو اما نه! مهم نیست چند سال بگذره همه‌چیز دستنخورده باقی‌ می‌مونه واقعنی یه گوشه از قلبت که فکرشم نمی‌کنی یه
با خیالت همه شب تا به سحر بیدارمبا خیالت همه شب تا به سحر بیدارم ترسم از دوریِ تُ سر به جنون بگذارم آه ای ماه به جادوی دو چشمت، که نشد لحظه‌ای دست ز دیوانگی‌ام بردارم پُرِ باران شده‌ام حال و هوایم ابریست بی‌ امان بعدِ تُ هر روز فقط می‌بارم با تُ مجموعه‌ی زیبایی
د هندوکش پرلاپسې بریاوې!هندوکش سر پر سر څلورمه بریا ترلاسه کړه د ایکس بُل - واخان ملي شل اوریزه اتصالات جام لوبو په لړ کې هندوکش سټرایکرز لوبډلې په پرلپسې ډول څلورمه لوبه کې د ماهیپر ستورو لوبډلې ته د ۴ ویکټو په توپیر سره ماتې ورکړه. په دغه لوبه کې
میان پردهحالا شکی که یک عمر اعتمادم را می جوید و مانع از احساس صمیمیتم با دیگری می شد به جان همه افتاده. به جان آنهایی که پس حصین و حصار، بارویی از یقین ساخته بودند و اعتماد به نفس خدشه ناپذیرشان، حسرتم شده بود. مدتی است، صحنه ی نمایش
مُسلمباید به امامش خبر را برساند، خبری که علاوه بر زهر بودنش، حتی کسی نیست که امین او باشد، تا پیام را به او بگوید... مسلم انقدر غریب است که باید به عمرسعد وصییت خود را بکند! به بالای دارالاماره بردنش، و از آن بالا به دوردست خیره شد...