بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک می‌کند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.

وبلاگهای بروز شده

ساعت جفتبعد از اتفاق‌هایی که تو خوابگاه افتاد، بعد از رفتن من از خوابگاه، گلی حرصی که از من داشت رو سر مصیب خالی کرد و یه طوری رفتار کرد که مصیب خودش طرد شدن از جمع بچه‌های خوابگاه رو پذیرفت. بهش گفتم بیخیال من شو، من میرم و تو میمونی و
dead insideدلم میخواد همه چیز رو قبل از مرگ تجربه کنم ٫همه هنر ها رو یاد بگیرم نقاشی موسیقی رقص عکاسی و بقیه دلم میخواد از این قلعه که دور خودم ساختم خارج بشم و برم بیرون با ادما حرف بزنم دوست شم گولشونو بخورم و ترکشون کنم و دلم میخواد عاشق
مجازات دشمنان وعده حتمی خداوند   1403/2/23مجازات دشمنان وعده حتمی خداوند دشمنی دشمنان خدا با مؤمنان به نمایش گذاشته می‌شود؛ زیرا کافران و مشرکان و منافقان، ناتوان از آن هستند تا کاری علیه خدا انجام دهند و خدای عزیز و قدیر را به زیر سلطه خویش در آورند؛ بنابراین وقتی از
خونه خاکستری؛دختر درحالی ک اضطراب و استرس وجودش را در بر گرفته بود، نمیتوانست محیط خانه را ب وضوح ببیند. اشک سد راه دیدش شده بود. صداهای مبهم اطرافش رفته رفته بلند تر از حد معمول میشدند و دختر از خیالات بیرنگ و زندانی ک این بین برای خودش ساخته
132) تبحرِ در خداحافظیساعت چهار و بیست دقیقه ی صبحه. من روزها منتظر یک پاسخم... خودم آدم زود سین کننده ای هستم... برای همین تحملم خیلی کمه! از تپش قلب بیدار شدم! رفتم دیدم اون دوتا تیک آبی خرده! ۱۲ شب هم خرده و حرفی نیست... ببین آزارم داد.... همین یه
مرگپیش از آنکه بمیری ،بلا گردان خودت باش و ببین چه کسانی بر سر مزارت خواهند آمد !
۱۹۷ - كُلُّ رِيَاءٍ شِرْكٌ. . كُلُّ رِيَاءٍ شِرْكٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ . . هر ریائی شرک به‌حساب می‌آید، هر که برای مردم کار کند باید پاداش آن را هم از مردم بگیرد
زن‌ها آرام‌آرام در یک مرد جوانه می‌زنندهیچ زنی را در هیچ کجای دنیا نمی‌توانی پیدا کنی که به یکباره عاشق مردی شود ، زن‌ها آرام‌آرام در یک مرد جوانه می‌زنند ؛ اینجور عشق های یک زن را هیچ تبری نمی‌تواند از پا دربیاورد ... ~ علیرضا اسفندیاری ˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙
بی هوانمی‌دونم می‌خوام چی بنویسم، شاید باید بگم از این وضعیت خسته شدم، این لاابالی بودن، نا اهل بودن و حتی بی قید و بند بودن داره همه کس رو از من دور می‌کنه و امیدرضا هم اصلا نفهمیدم کی ازش دور شدم به حدی که آخرین باری که باهاش حرف زدم