بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک میکند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.
گذری#دیروز عصر یه خواب خیلی خوبی داشتم..خیلی چسبید .. #کلاس ظهرم یه طوفان به پا کردم و حسابی سرزنش شون کردم.. #عصر همکارم دعوت کرده بود که برم برای توضیحاتی رسیدم متوجه شدم که یه جلسه ای هست با مدیر..ما سه نفر جالب بود # همسر امروز
چون میگذرد غمی نیستچاره ای نداریم خوب.... گاهی وقتا یه اتفاقایی برامون میفته که خوب ناراحت کنندس ولی کاریم نمیتونیم انجام بدیم یاچیزی نمیتونیم بگیم مخصوصا اگه طرف مقابلت یه حرفی بهت بزنه که اتفاقا اشناهم هست وتو نمیتونی بزنی تو دهنش یا خودت دهنشو گل
خوددرگیرامروز بعد نماز جمعه از یکی از این غرفه های کنار مصلی یه کتاب خریدم،زندگی نامه شهید حاجی زاده از زبان مادر شهید که به تازگی هم چاپ شده.بعد نمیدونم بحث چی شد که گفتم منم عروسک سازم و اینا، خانومه ام با ذوق گفت وای این آی دی منه
ماام خدایی داریم دیگه؟! به وقتش! :|گ و ه نخونده واسه دندونم نخورم. لباس پوشیدم به چند دقیقه دیگه میرم سر کار. مامانم میگه انگار مجبوری. ولی آره مجبورم. چون قول دادم. البته خب میتونستم بگم حالم خوب نیست نمیام ولی روم حساب باز کردن که مرخصی گرفتن. میدونی؟! اگه
هعیمیترسم تو کنکور میمونم که چند موردیای شیمی رو بزنم یا نه خیلیییی بی دقتی میکنم تو خوندن سوال کاش یهو از خواب بیدار شم بهم بگن داشتی خواب بد میدیدی و بلند شم ببینم هنوز ۵ سالمه و مامانمم پیشم خوابیده چه خوب میشد اگه میتونسم تا اخر
شعری با ده تا دل متفاوتاز ژولیده نیشابوری پرسیدند: میتوانی فی البداهه شعری بگویی که ده تا کلمه " دل " درآن باشد و هر کدام معنای مختلفی داشته باشد. و او رباعی زیر را در همان مجلس سرود. دلبری با _دلبری _ دل از کفم دزدید و رفت هرچه کردم ناله از دل _سنگدل _
664. روزی صدبارروز صدبار باید با خودم تکرار کنم آدما هرکاری میتونن بکنن... آماده همهچیز باش.
پست 529« عزیزت نرفته که تشویش سوت قطارو بفهمی » × بشنو × اکثراً میگن فرودگاهها غمگینترین قصه ها رو دارن. اما من از قدیم و از بچگی بااینکه هرگز سوار قطار نشدم، اما از فیلم و سریال گرفته تا عکس... با دیدن قطار و ریل قطار احساس خفگی و
در ستایش امیرمحسنبرای من امیرمحسن نشونه کسایی هست تویه بازه زمانی کمی شد عمیق و عمیق تر شد، خاطرات خیلی خوبی باهم داشتیم و از شبی تویه شب های سه شنبه شروع شد که مهدی تناک گف ٬ امیرمحسن پسر خوبی بنظر میرسه، کانتر هامون از هم جدا بود اما شبای سه