بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک میکند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.
انسان خاورمیانهای:)همیشه تصور میکردم که اگر قرار بر تجربهی دردها و رنجهای مختلف باشد، جنگ هرگز در آن دایرهی خیال نمیگنجد. اما زندگی است دیگر... به خصوص وقتی در خاورمیانه باشی قرار است بارها و بارها از این بازی روزگار متعجب شوی! جنگ ۱۲ روزه
۱۲ روز دلتنگی_روزهای پرالتهاب جنگامروز ۱۲ روز که ندیدمت و چقدر دلتنگت هستم خداروشکر که تو این ۱۲ روز بیخبر از هم نبودیم و حرف و صحبتی داشتیم .هروقت زنگ میزدی اینقدر خوشحال بودم که دلم نمیخواست چیزی از دلتنگی بگم ولی امروز احساس کردم که چقدر تحت فشارم از این
خواب وبیداریدشمن غداروخونریزهمواره درحال توطئه است اوچون موجودیتش درخطراست همیشه بیداروفعال است ماهم بایدبیداروهشیارباشیم ولحظه ای ازدشمن خونخوارغفلت نکنیم . خواب وغفلت مامعادل با حیات ماهوی ماست اکنون که اودرتدارک تقویت بنیه نظامی خودش می
بالغ شدنهر وقت مشکلی داشتم، یا حرفی شنیدم که خلاف من بود اما حرص نخوردم هر وقت غر زدن، غر نوشتن رو در زندگیم نداشتم یعنی بالغ شدم دوس دارم یه ادم آروم باشم هم درونی هم ظاهری واقعیت اینه که مدام دارم ایراد می گیرم، گیر میدم سر این و اون غر
0980فقط اومدم حاضری بزنم:) اینور نت اونقدر ضعیفه جواب کامنتارو نمیتونم بدم مرسی ازهمممتون که خبر گیری کردین شما خودتون چطورین؟ دوستان اشنایان خوبن؟ لطفا همه یچی بگن چون وبلاگا کلا وا نمیشه و نصف بیشترتون هم لینک وبتون رو ندادین:))
اعزامی تیرماهباتوجه به این که روز های سختی را پشت سر گذاشتیم ولی همچنان ارادت ویژه ای به خاک کشورم دارم هیچ موقع فکرشو نمی کردم برای سربازی لحظه شماری کنم
تکرار شیش ماهیادم رفت یه چیزی رو بگم . چند روز پیش که شهر خودمون بودیم ، رفتم نتیجه کمیسیون پزشکی رو بگیرم . بسته بود ! از پلیس پیشگیری ای که نزدیکش بود پرسیدم کجا رفتن ؟ گفت اینجا بعد از شروع جنگ بسته شده :/ و بهمون گفتن هرکی اومد بهداریِ
امروزبا مامان و مامانبزرگ و عمم نشستیم توی حیاط. مامان نگران داییمه که فرستادنش بروجن و معلوم نیست کی جواب آزمایش هاش بیاد و مرخص بشه. مامانبزرگم دیروز وقتی که بابابزرگ و داییم رو دید انقدر ناراحت شد که چنگ انداخت به صورتش و صورتش رو
سی و سومین..سی و سومین شب که نه بازم شب نخابیدم کل روز درگیر بودم واسه فریده تولد گرفتم اما ثانیه ای نبود بهت فکر نکنم ده دقیقه دیگه شیفتت شروع میشه از تو و زندگی و احوالت خبرای موثقی دارم داری از تو چشام میخونی چه چشای دهن لقی دارم بازم روز