بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک می‌کند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.

وبلاگهای بروز شده

هواتوروستامون هوا حسابی بهم ریخته یهو افتابی رو دمای ۳۰ درجه تنظیم یهو باد خنک با سرعت ۱۵ کیلومتر برساعت ابرارو پیش میکشه یهو از گرما لنس میشه یهو دنبال هودی میگردی هوای اینجا مثل هوای دلم میمونه خودشم نمیدونه چی میخواد خودشم نمیدونه
اشتباهحالا می فهمم که چرا نشد. هر چه پیش می رود همه چیز بدقلق تر و سخت تر می شود. خدا بهتر میداند. نباید اصرار کرد. خدایا یک ارزو دارم مرا رها کن از این بند امروز ۱۷ خرداد ۴۰۴
فی‌گورنمی‌دانم هنوز می‌خواهم چیزی بنویسم یا نه. از زمانی که چیزی برای گفتم داشته ام چقدر گذشته؟، وقتی صندلی سرخ را ترک کردم و پرده سرخ‌تر سینما را کنار فکر کردم باید درباره "فیگور" بنویسم. اما هنوز این‌درد لعنتی میگرن امانم نمی‌دهد و
من هما گویم و هر دم به هما می‌نازممن هما گویم و هر دم به هما می‌نازم از حریمش نشده جدا ابد می‌مانم نور اعلای بهشتی نرسد بر نورش چشم‌دل گرفته بد‌جور رخ چون‌ حورش با صفایش چه مرتّب به صفا می‌مانم بهر عشقش چه مرتّب ز دلم می‌نالم ناله‌ام شعر شده چون سرِ پر شور شدم نور
برای قلبم که تو بودی...مقصر تو نبودی زخم های من عمیق بودند ... ‌. . پ.ن: سال ها پیش وقتی قلبم را میان دست هایت گرفته بودم به پناهی امن فکر کرده بودم پناهی شبیه دست های مردی لای موهایم و بوسه ای روی پیشانی ام و آغوشی برای تمام عمر سال ها پیش تو را آرزو
مجموعه سنگدانه بازالت - محصولات معدن بازالت اصفهانبازالت دانه بندی شده مجموعه سنگدانه بازالت - محصولات معدن بازالت اصفهان سنگدانه بازالت سنگی تیره‌رنگ، متراکم و بادوام است که معمولاً به رنگ سیاه یا خاکستری تیره دیده می‌شود و از سرد شدن سریع گدازه‌های مذاب تشکیل می‌شود. این سنگ به
آخرین نفس‌های بهارچند ساعتی هست بارون تموم شده؛ ولی هنوز بوی خیلی خوبی داره میاد بهارامون باید اینجوری می‌گذشت کلیکـ کلیکـ
هیچوقت برای اطرافیانت به گزینه نباشطوری نباش که آدمای اطرافت برن بگردن بچرخن و با خودشون بگن فلانی که جایی نمیره هست؛ اگر دلمون بخواد بازم بر میگردیم میریم سراغش طوری نشه که تورو بذارن یه گوشه که منتظرشون بمونی و اونا برن توی رابطه از رابطه بیان بیرون عاشق بشن شکست
سال 1404 و حسی که آدمی را زندگی می‌دهداین روزها، یعنی همه روزهای ماه، چیزهایی نوشتم که انگار می خواستم با آن نوشته‌ها به نوعی خودم را از قیدوبندهای روزگار به صورتی خلاص کنم. این اولین مطلب سال 1404 من نیست. امیدوارم که آخرین مطلبم نیز نباشد. سال 1404 به نوعی برای من