بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک میکند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.
روز تیرگان , روز_دماوند۱۳ تیر در تقویم ایران باستان روز تیرگان است. تیرگان روزی است که در اساطیر ایران #آرش_کمانگیر از بلندترین نقطه البرز که #دماوند است برای تعیین مرز ایران کمان کشید. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه نوشته، در ایران باستان، تیرگان
امروزامروز یه ترکیبی از خنده و گریه بود تا اینجا سر خط خبر ها ۱.دوستم عمل کرد و امروز از خودش خبر داد که حالش خوبه:)))))))))خدایا شکرت♡ ۲.تکلیف یه موضوع برام بالاخره مشخص شد هر چند دردناک بود ولی مشخص شد ۳.عموم امروز اومد خونمون
نذرهیچ وقت تو زندگیم دلم نیومده نذرم رو در قالب غذا به مردم بدم .. نه اینکه بخوام بگم کار خوب یا بدی باشه اما مثلا دوست من که از یه خانواده مرفه هست زرشک پلو با مرغ نذری داشتند ، برای من آورد ، نذرش قبول خیلی هم خوشمزه بود اما اگه من
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم* ¤ قرارهرروزما ¤ "فرستـادن پنج صلوات بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در فرج آقا امام زمان«عج» و هدیہ بہ روح مطهر" #شهید_سید_علی_ساداتی #شهید_خردسال* و خانواده عزیزش صلوات
درسچقدر سخت بود... بلاخره فرستادمش... چقدر بیشتر از زمانی بود که فکرش رو می کردم... یادته می گفتی خوشا اون زمانی که دکمه ارسال رو بزنم بره... الان اون زمان بود... هر چی بود تموم شد... چقدر جزئیات و کار داشت... ولی می خوام درس
برزخاین روزا تنها آرزوم اینکه کارمو زودتر شروع کنم. دیگه از این برزخ سالن آ...لا..له خسته شدم دلم میخواد خودم کار کنم درآمدم مال خودم باشه زندگیمو بسازم و شروع کنم. خسته شدم از بی پولی، خسته شدم از دور بودن، خسته شدم از حسرت خوردن،
جدول بازیها و آنالیز 12 بازی 945تصویر فرم 12 بازی گنجینه دوره 945 جهت چاپ قابل توجه نمایندگان عزیز ! شروع اولین بازی 12 تایی 945 ساعت 01:30 بامداد شنبه 14 تیر 1404 آخرین مهلت ثبت فرم : 1 دقیقه قبل از شروع اولین بازی تعداد شرکت کننده 0000 جمع هدایا 0000000 دانلود
ضایعدیروز سرخاک با مخ خوردم زمین. افتادنم با خودم ولی پاشدنم با خدا بود. همین یه قلمم کم بود اونجام همه آشنا، خلاصه آبروم رفت ♀
ردپای عشق در خاک خاطراتگاهی اوقات به آن لحظات فکر میکنم، لحظاتی که انگار دنیای من تنها در یک نگاه تو خلاصه میشد. آن روزها، حتی نفس کشیدن هم رنگی دیگر داشت؛ انگار که در آغوش یک رویا زندگی میکردم. همه چیز به شکلی تازه و عجیب به نظر میرسید. هر صدای