بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک می‌کند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.

وبلاگهای بروز شده

باز کردن جعبه سیاه صحبت های مدیرعامل سابق مس کرمانمس کرمان و حریف بدبدنی به نام فساد موضوع فساد در فوتبال ایران بحث پوشیده و عجیب و غریبی نیست و همواره این موضوعات به صورت غیررسمی و دهان به دهان در بین جامعه فوتبال کشور در جریان است اما زمانی که به صورت مستند و رسمی و البته تائید
هعیییییییامروز نرفتم مصاحبه،. دیروز به کارشناس گفته بودم نمیام مامان حالش خوب نیست اصلا و دور از ذهن نیست کارشون به عمل برسه. خودمم فردا تو این اوضاع امتحان داوری دارم نه خوندم نه فرمهای داوری رو دیدم نه هیچ غلط دیگه ای. هوا ابریه و بشدت
مستقیم آبادزندگی در رگبرگ حادثه انتظاری طولانی را فرا روی دارد زندگی در لای لای شعاع خود گلبرگ آرزو را نهفته دارد زندگی در برگهای سبز نو نهال شکوفایی عشق را رقم می زند و من در امتداد هستی با واژه ای به نام زمان از جدول خیابان عبور می کنم تا
وقتی تو نیستیوقتی تو نیستی مگر می توان بی یاد تو سپری کرد؟ وقتی تو نیستی مگر می توان لبخند زد؟ وقتی تو نیستی مگر می توان لحظه ها را در انتظار نگذراند؟ وقتی تو نیستی گویا زمان در حرکت خود ایستایی را تجربه می کند وقتی تو نیستی گویا قلبم در مدار
فروغقبلنم‌ گفتم من سبک ساختاری اشعار فروغ رو دوست دارم‌ ولی قطعا اگه هم دوره بودیم تفاوت فکری زیادی باهم داشتیم. جدیدا دیگه خیلی‌ با اشعارش حال نمیکنم چون غم عشق های زمینی تو‌اشعارش موج میزنه چیزی که من بعد از تحولم رفته رفته دارم به
زرو افتنظروزام عهجم ستبی اوا تهش دیبهشتار عتسا دیکنز اباها اداوا. شبدی لمث اشابا یها‌ لقب ردی ابمخو دبر اوا عتسا‌ ایاکا وبواو ایصد وایدع نوادهخا شانیکا داربی مشد. حونهصب ردمخو، گارسی یدمکش، خننا مها‌ اراوا فتمگر‌ اوا انال‌ اهاما تشوییدس
خدا هم وبلاگ میخواند؟اندوه را به جان می‌خرم که جان عاریه ای بیش نیست و دست غم را می‌بوسم ،اگر از سوی تو باشد... من ضعیف تر از آنم که خود میپندارم و تو والا تر از آنچه که گمان من به آن برسد، تو در لایتناهی ترین حد افق ایستاده ای و من در ساحل، تنها به
رنگین کماندیدن رنگین کمان تنها نصیب کسانی می‌شود که تا آخرین قطره باران به تماشا ایستاده اند ... # من و تو
کاروان غممستم از کاروان غمی که شراب می بَرد همسفرانی که جای شراب ، بغض صد ساله می نوشند لحظه ، نکرد ملامت شان آخر زمانه ی غمشان گذشته بود آنقدر کهنه و قدیمی که کالسکه ی آنها رنگ باخته بود فریادی ز مستی سر زدم غم گفت : شراب بیشتر بده مرا