بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک می‌کند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.

وبلاگهای بروز شده

پرنده دست اموزاون پرنده رها و زیبا پرید و روی بوم کسی نشست که صیاد خوبیه،... اونجا که ارزش این پرنده رو فهمیده میشه،... ولی این پرنده دست اموز یکی دیگه بود،... و حاضر آماده اش به جای دیگه رسید، اون پرنده کوچانده شد،... وسط کلاس زنگ زد به استاده
تتریس...اقا این بازیه هست اسمش تتریسه .من خیلی بازی میکردم یه گوشی دارم نوکیا ۱۰۶ این بازی رو داره سه بار هم تا تهش رفتم ۱۵ مرحله داره ... امروز داشتم بازی میکردم دیدم چقد شبیه زندگیه ... دیدین مثلا اول ماهه حقوق میدن یا میری خونه بابا
سردردو همیشه اینطوری بود مشکلات روحیم جسممو درگیر میکرد مثلا مثل دیروز که معده درد شدیدی داشتم و امروز سردرد شدید تین صدای روحمه وگرنه مریض نیستم روحم درد میکنه اما میگم سرم درد میکنه حالم که خوب میشه نه وقتی خلع وجودمو فراموش میکنم
فرار کردن یا نکردنگاهی اوقات نه بیشتر تایمم دارم سعی میکنم فرار کنم ولی هر چی بیشتر فرار میکنم بدتر تو صورتم زده میشه خسته شدم دنبال یه راهی‌ام بدون اینکه از کسی کمک بگیرم خدایا خودت کمکم کن
خ. خاکسترخ. خاکستر عاقبت عجیبی‌ست. از فوت ماریو بارگاس یوسا، چند روز بیشتر نگذشته. قبل از شروع تعطیلات عید، کتاب "سال های سگی" اش را خریدم و حالا در فاصله‌ی به این کوتاهی، از دنیا رفته. گویا خواسته خاکستر بشود. بر خلاف ما که کلی مردگان را
در آینه اَبَرقدرتِ دیگری: اتیک ارتباطات میان‌فرهنگی در سپهر رسانه‌ایدر جهانی که صداها در هم می‌پیچند و مرزها لرزان‌تر از همیشه‌اند، گفت‌وگو دیگر تنها یک انتخاب فرهنگی نیست؛ بلکه ضرورتی انسانی‌ست. این ضرورت، از دل پرسشی فلسفی سر برمی‌آورد: «دیگری کیست؟» و چگونه می‌توان با او در جهانی سرشار از تفاوت
صد مردفردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴ ... که بر چوب ریزند نفط سیاه بیامد دو صد مرد آتش فروز دمیدند گفتی شب آمد به روز ... فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۸ ... ز ترکان و از روزگار نبرد همی گفت صد مرد ترک و سوار ز خویشان
پادشاه خاتون، به زیر مقنعه و تاج / یاسمن آرنگBeneath the Veil and Crown: The Poetry of Pādshāh Khātūn مقاله پادشاه خاتون، به زیر مقنعه و تاج یاسمن آرنگ
مرثیهفلک کردی خراب از کید توعالم پریشان شد گرفتی تنگ ره را آنچنان بر سبط پیغمبر که عرش اعظم از تدبیر تو چون بید لرزان شد شدی بر کام پورزاده سفیانی بی دین ولی حق ز جورت روز و شب در آه و افغان شد نمودی تیره بر چشم حسین این صبح صادق را