بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک می‌کند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.

وبلاگهای بروز شده

خواب شیریندر دلم صدایت کردم ،آمدی چشمانت را بە چشم هایم دوختی دستت را روی شانە هایم گذاشتی خندە همیشگی قشنگت بر لبانت خود نمایی میکرد،همان که همیشە دلم را میلرزاند .همیشە وجودم را آتشفشانی میکند ، فوران وجودم را حس میکردم ، پاهایم انگار
خوابخوابم میاد واقعا از صبح با خواب الودگی دارم کارام میکنم نصفشم تو چرتم الان میگیرم میخوابم چون نمیفهمم دقیقا دارم چکار میکنم ⁦¯⁠\⁠_⁠(⁠ツ⁠)⁠_⁠/⁠¯⁩ کلا شنبه ها خستم چون جمعه ها بیشترین فعالیت تمیز کاری رو انجام میدم دلم گرفته دلم
23فروردیندیروز که آن حرف ها را شب زدی من واقعاً با خاک یکسان شدم دوباره و سه باره حرف هات رو خوندم بعدش یه کمی کمتر شد این احساسم و دیدم راست میگی این رابطه ما واقعیتش همینه نتیجه هاش اینا شده من واقعاً از کارهات تعجب می‌کنم منی که اینقدر
من یک میلیاردرم....تا امروز 1404/01/23 و این ساعت من حدوداً 14.133 روز در این کره خاکی زندگی کرده ام . که میشه 339.192 ساعت و 20.351.520 دقیقه و 1.122.091.200 ثانیه امروز با یک محاسبه ساده فهمیدم که : «من هم یک میلیاردر هستم .» بیش از یک میلیارد
قلبمروزهای پر ملال گذشته بی مهابا گذر میکرد و من فقط سکوت - در کل روزها و ساعت ها منتظر اتفاقی از جانب کسی و چیزی و شاید حتی خود زندگی و فقط انتظار و انتظار گذشت .. دردی که توی قلبم حس میکنم مثل گرفتگی رگ پا شده - یه موقعی یجوری به
رایحهاینجا رو نگاه میگه که: یکی از سریع ترین راه ها برای انتقال پیام امنیت به مغزتان استفاده از حس بویایی است. انتخاب رایحه ای تداعی گر ایمنی و آرامش، خواه عطر یکی از عزیزان یا رایحه اسطوخودوس که به شما آرامش می‌دهد، به شما کمک می کند
Never goneدیروز ساعت 7/45 خانه را به مقصد حوزه خیلی سبز ترک نمودم؛ آزمون را داده، ابال را هول هولکی ملاقات کرده و سریعا به خانه برگشتم تا در آزمون سنجش شرکت نمایم. در کمال زیبایی آزاد هم تصمیم گرفت امتحان عمومی برگزار کنه و حدود چهل دقیقه
دلتنگی برای زندگیامروز بعد از مدتها تونستم مطلبی بنویسم. این روزها سرم بسیار شلوغ بوده و کارها فراوان. از مشغله کاری بگیرید تا آماده سازی برای جلسه دفاع از تز کارشناسی ارشدم که در کنار کارم در آن مشغول به تحصیل بودم. موضوعش مدلی از کسب و کار
چوپانان و فرشتگاندر دشت هاي اطراف آن شهر چوپاناني بودند كه شبانگاه از گله هاي خو مراقبت مي كردند. آنشب ناگهان فرشته اي ر ميان ايشان ظاهر شد و نور جلال خداوند در اطرافشان تابيد و ترس همه را فرا گرفت . اما فرشته به ايشان اطمينان خاطر دا و گفت من