بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک می‌کند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.

وبلاگهای بروز شده

مادرشوهر و مهمونتازه داشتم عین ادم زندگی مو میکردم تازه مادرم بچم رو نگهداری میکرد که من 2 هفته باقیمونده رو راحت درس بخونم تازه داشت یادم میرفت مادرشوهرم بهمون قول داد باهاش هماهنگ بودیم که بعد عید بریم اونجا درس بخونیم و کمک حالمون باشه ولی
گویا برای آدمی به دنیـا قرار نیستگویا برای آدمی به دنیـا قرار نیست رسیده سیل و دگر قابل مهار نیست گاهی خزان و گاه زمستان شود امور چهار فصل عـمـر یقیـنـا بهار نیست گاهی شود شب یـلدای مـشکلات شبـهـا بـلنـد ولـیـکـن اَنــار نیست دشمن بروی لبانش شکوفه هست ! لبخندِ
درداز هفته دوم عید درد معدم شروع شده چرا خوب نمیشه؟ بدن عزیزم بت کم توجهی میکنم درسته؟
مذاکرات در کتابخانه...اولین اقدام من در برابر هر نوع تروما چیه؟ این که برم تو الاچیق کتابخونه پیش زهرا گریه کنم:( فکر کنم دیگه حالش ازم بهم میخوره نزدیک که شدم بهش زنگ زدم بیاد بیرون فکر کرد برای گرفتن کتابم اومدم گفت کلاس انلاین دارم باید برم تستاشو
از من بخواهید برای همه ...بسم الله الرحمن الرحیم رمضان ماه جهانی شدن و جهانی دیدن است. کمااینکه می گوید از من بخواهید برای همه.. خدایا همه گرسنگان را سیر کن٬ همه فقیران را غنی کن٬ همه اسیران را آزاد کن و... دعا کنید برای تعجیل در فرج سرورمان که آمدنش بهار
بریم که رفته باشیماتفاقات ناگواری این مدت افتاد : فوت دو عزیز ، مادربزرگ یاسی (ننه‌ای) و پدرِ استاد بزرگوارم خداوند به خانواده‌هاشون صبر بده. خب بگذریم خرید لپتاپ به تعویق افتاد سکه هم اومد پایین فعلا نمی‌فروشمش اصلا دوست ندارم سکه‌امو بفروشم ولی
قصه ی صدا هاچه دنیای عجیبیه! دیشب از صدای جشن عقد یک نفر کل شیشه ها داشت می ریخت پایین، الان از دور داره صدای لا اله الا الله میاد!! از آینه بغل ماشین سه تا پسر سیاه پوش دیده می شن و همچنان باد خنک لای برگ های سبز درختا می پیچه و صدای آواز
سبکهای تخصصیسبکهای تخصصی: پاپ پاپ سنتی تلفیقی ترنس هاوس تکنو الکترونیک رپ ترپ آر اند بی راک(راک -متال-آلترناتیو راک-سافت راک-پاپ راک) جاز موسیقی کودک در تمام ژانر ها:(آهنگ شاد کودکانه و ..... و ساخت آهنگ مشابه سبک آهنگهای کمپانی والت دیزنی به
چیزی که بودم و شدمدوران مجردی یه دختر درونگرا و افسرده و دایم الخونه بودم یعنی به جز دانشگاه بقیه ی روزخونه بودم بی هم صحبت و همراه همیشه سرم تو کتابام بود و با تنهاییم خوش بودم حق یه غذا درست کردن نداشتم چون انقدررررر که مامانم گیر میداد و ایراد