بلاگفا یک ابزار قدرتمند برای ساخت و مدیریت وبلاگ است. بلاگفا به شما کمک میکند تا با سرعت و سهولت اطلاعات، خاطرات، مطالب و مقالات خود را در اینترنت منتشر کنید.
بازار عیدبه اتفاقِ یکی از دوستان، رفتیم بازار تجریش، خیلی حال و هوای خوبی بود، شلوغ پلوغی دم عید، قبلنا هر موقع حالم بد بود میرفتم اونجا و یه چرخی تو بازار میزدم، نوازنده های خیابونی رو میدیم و پای موسیقی شون مینشستم و گوش میدادم و لذت
فعالامروز ایده دیگری رو تجربه کردم... در این حالت همون خودم رو حفظ می کنم... بی خیالی رو حفظ میکنم... اما گفتم به جای اینکه بخوام تحت تاثیر باشم و یا بحث خیلی تعارفی پیش بره... جوری که خودم هم علاقه مند نباشم و فقط بخوام که حرفی زده
آزادیمنه عشق طبیعت ۳ ماه خونه نشین شدم و امروز مثل پرنده بال دار ازاد شدم ، گاز موتور رو تا اخر چسپونده بودم :)))) همه جا سبز و پر گل و قشنگ بود جیبیییغ میکشیدم و ببلند بلند میخندیدم و کلیییی کیف کردم ، از دشت گذر کردم و رفتم کوه یه
24 اسفند 403وای پشمااااااااام حالا که آخر ساله بیام از سالی که گذشت بگم نه؟؟؟؟ سال عجیبی بود پر از تغییرات بود خدا رو شکر که مقاومت کردم یه جاهایی از پا داشتم در می اومدم. امسال سالی بود که باورم نمیشه اینو دارم میگم ولی من امنیت شغلی پیدا
فــقط بـرای امــروز: زمــان سکــوتفــقط بـرای امــروز:زمــان سکــوت بسیــاری از مـا دریـافتهایم اختصــاص دادن زمـانی برای سـکوت، در بـرقراری رابطـه آگاهانه با نیروی برتر مـفید است.
055اپیزود پنجاه و پنج مهمانهای این قسمت برنامه آقایان مجتبی شکوری و رشید کاکاوند بودند. اول میرسیم به قسمت جناب شکوری: «تنها راه رهایی، تحمّلِ امرِ تحمّلناپذیر است.» این جمله از یونگه که آقای شکوری بیانش کردند. معنای این جمله همون
آن شب ، خسته از کار برمیگشتم خانه#باهم_بخوانیم آن شب ، خسته از کار برمیگشتم خانه ؛ که وسط ميدان آزادی زنگ زد و بی سلام و عليک ؛ پرسيد : کجایی ؟! جهت خواندن کلیک کنید
پوچیاو را دوست داشتم؛ اما نه به خاطر عشق، بلکه به خاطر ناآشنایی با جهان امروزی... خروج از جهان کودکی تنها به معنای ورود به نوجوانی و خروج از کودکی نیست؛ گاهی به معنای دیدار جهان با عینک حقیقت بین است! یاد بگیریم تنها به جنبهها و
در دل طبیعتدر دل طبیعت ، زندگی جاریست، رنگها در هم آمیخته، زیبایی ساریست. صداهای پرندگان ، نغمههای شاد، آرامش در دل، با هر نفس آزاد. دریا با موجهای خروشان میرقصد، ساحل با سنگها، داستانها میسازد. درختان سر به فلک کشیده، حکایت از عشق و